در کتاب زندگی می خوانیم
زندگی زیبا می شود ...
ما آدمها گاهی چقدر زیبا می شویم وقتی آرام می شویم ...
مثل یک نوزاد در گهواره زمان ...
خوابمان می گیرد روزی که خسته ایم ...
با دست ها می تواند ساخت یا باخت ...
چرخ دنیا می چرخد ...
و گاهی که درها را می بندیم ،
خدا از آسمان ...
طنابی از جنس نور می کشد ؛
رنگ معجزه هر روز روی کف دست های ماست ...
و خدا چقدر باید نزدیک باشد به چشم های ما ؟
صدای آب و رویدن گل و فصلی که بهار شد
می خشد دنیا در یک لحظه تنهایی ،
لبی ترک خورده می خواهیم برای دعوت باران ...
و تو بخوان سروده پیامبران را ...
زندگی را ندیده ایم هنوز ،
سفری در کار است ،
تازگی آنجاست و اینجا جای دلتنگی ...
کتاب زندگی پایانی نخواهد داشت
چند روزی که از دفتر عمر باقیست
بیا بخوانیم حتی یه خط ، از راه زندگی ...